از کوچه ی زیبای تو امروز گذشتم
دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم
یک لحظه بیاد تو در آن کوچه نشستم
دیدم که ز سر تا به قدم شوق و امیدم
هر چند گل از خرمن عشق نچیدم
آن شور جوانی نرود لحظه ای از یاد
ای راحت جان و دل من خانه ات آباد
با یاد رخ ات این دل افسرده شود شاد
هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش
هرگز نشود آتش عشقت یکسره خاموش
دل می تپد از شوق امیدت عشقم کجایی
شاید که دگر باره از این کوچه بیایی
:: برچسبها:
دلنوشته چشمان بی فروغ,
|